آورده بودی با خودت ریواس هایت را
با گرمی ات، با بوسه ها، گیلاس هایت را
عطر بهار از لای موهای تو می ریزد
از کوچه بگذر تا ببویم یاس هایت را
محدوده ی عشق تو را هرکس نمی فهمد
اندازه کن با حس من مقیاس هایت را
رفتی و رد تیشه ات بر سینه ام جا ماند
برداشتند از من همه الماس هایت را!
صد مهربانی را فقط یک زخم از دل بُرد
بر باد داده این همه غم، پاس هایت را
بی تو، کنار تخته نردی شعرها خواندم
یک شب بیایی و بریزی تاس هایت را
حال و هوای خوب قلبم بر نمی گردد
حتی اگر برگردی و حتی هوایت را...!
آرزو حاجی خانی
کاری به جز دلت