-
مجوز کتاب کاری به جز دلت
یکشنبه 22 بهمن 1402 16:39
-
روی جلد کتاب کاری به جز دلت
یکشنبه 22 بهمن 1402 16:39
-
پشت جلد کتاب کاری به جز دلت
یکشنبه 22 بهمن 1402 16:38
-
23
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:37
آواز باران، عشق، ای موسیقی زیبام تنهاترین پروانه توی باغ هر رویام آنقدر در بی تابی ِ آغوش ِ تو غرقم پیچیده بوی تند سیگارِ تو در رگهام آنقدر با حسِ تو بازی با دلم کردم آمیختی با زندگی ام، با همه دنیام من خاطرات زرد توی دست پاییزم تو آرزوی یک بهار تازه در فردام روزی نگاهم می رسد به ساحل چشت روزی به هم می ریزد این آرامش...
-
22
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:35
تو را دارم، همین کافی ست که فردای من خوش باد تو دنیای منی دیگر، دلِ دنیای من خوش باد در این فصل خیال انگیز و این دیدارهای گرم... هوای »مهربانم گفتنت«، زیبای من! خوش باد قسم خوردی به موهایی که می رقصد لب ساحل...، اگر چه غرق طوفانی، دل دریای من خوش باد هزاران بار در خوابم برای عشق می میرم نگفتی آخرش، تعبیر این رویای من...
-
21
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:26
روزی نیاید از دل من باخبر شوی در تنگنای دامن من شور و شر شوی این آرزوی پیچک باغ دلت نبود؟ باران به ریشه ات زنم و تازه تر شوی یک شب میان سردیِ دنیای بی پناه دست تو را بگیرم و تو شعله ور شوی من از تو رو نگیرم و در هر کجای راه با گامهای خسته ی من، همسفر شوی از تو، تو را بخواهم و قربانی ام کنی، عاشق ترین خدای من این بار...
-
20
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:25
کاری نکن از روی ماهت بگذرم امشب از خاطره های نگاهت بگذرم امشب باران بزن به قصه های کودکی هایم، ازکوچه های زادگاهت بگذرم امشب می خواستم بعد از تمام مهربانی هات از سالهای زا به راهت بگذرم امشب با احترامی که برای عشق تو دارم از وعده های هیچ گاهت بگذرم امشب بازی نکن با من که حالا وقت ماتم نیست از من نخواه از خون شاهت...
-
19
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:24
چقدر خسته شدی تا از این جهان بزنی از اینکه حرف دلت را به دیگران بزنی! هنوز دلهره دارم، از آن شبی که نشد..، که استکان لبم را به استکان بزنی و دختر هوسم را به حق مردی خود برای جرم نکرده به قصد جان بزنی عروس ناتنی ات را غریبه تر از پیش... برای بردن قلبش، به کاهدان بزنی که چشمهای تَرَ ش را، براش گریه کنی و ساز بی کسی ات...
-
18
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:24
آورده بودی با خودت ریواس هایت را با گرمی ات، با بوسه ها، گیلاس هایت را عطر بهار از لای موهای تو می ریزد از کوچه بگذر تا ببویم یاس هایت را محدوده ی عشق تو را هرکس نمی فهمد اندازه کن با حس من مقیاس هایت را رفتی و رد تیشه ات بر سینه ام جا ماند برداشتند از من همه الماس هایت را! صد مهربانی را فقط یک زخم از دل بُرد بر باد...
-
17
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:23
کاش اگر دل ببَری، عشق تو آدم باشد آنکه افتاده به دامان جهنم باشد... آرزوی من دیوانه که می دانی چیست؟ اینکه یک مرد، شبیه تو کنارم باشد من فقط عشق به لبهای تو خواهم بخشید شاید این پیش دل ساده ی تو کم باشد... می شود دست به ویرانی یک عالم زد شب اگر تنگ و آغوش کسی هم باشد آن طرف ساحل طوفان زده بر چشمانت این طرف بارش باران...
-
16
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:22
در جای خود، هر چه که بود اما برایت بود دل می بریدی از همه، حتی خدایت بود آرامشش وابسته به رویای شیرینت، خوش بودنش وابسته به لبخندهایت بود نزدیکتر از هر کسی که دوستش داری... پیدا نمی شد در خودت هم، ماورایت بود از سرکشی های دلش تا مهربانی هات، تا عشق،... تنها به هوای سوفیایت بود از سالهایی که برایت اشکها می ریخت در...
-
15
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:21
بیداری ات وقت سحر را دوست دارم آن چشمهای بی پدر را دوست دارم در جاده ی بارانی چشمان مستت هر روز و هر لحظه، سفر را دوست دارم بین تمام صخره ها و کوهساران در بازوانِ تو، خطر را دوست دارم! عیبی ندارد که مسیرت سنگلاخی ست! در راه تو هر دردسر را دوست دارم آباد باشد خانه ات ای عشق اما، من هر چه دل، ویرانه تر را دوست دارم آرزو...
-
14
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:20
دیشب صدای گریه از دیوار می آمد در من کسی می ریخت و آوار می آمد بر روی لبهایی که از فریاد خشکیده هی بوسه پشت بوسه بر سیگار می آمد توی اتاقی که تنش از درد جان می داد بوی تعفن از دل مردار می آمد نتهای پرپر از سر انگشتها می ریخت آهنگِ رفتن از سر تکرار می آمد بعد از تو دیگر حس من توی غزلها مُرد بعد از تو دیگر شعر طوطی وار...
-
13
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:19
پشت سر هم نامه و پیغام که بود با هر قدمش یکسره همگام که بود پروانه نبودی که به دورم گشتی؟ در هر نفس سوخته ات،... نام که بود؟! پروانه ی پرپرشده ام باز کجاست آیا خبرت هست که آرام که بود من با تو که خوش بودم و هر بار اگر سیمرغ پرید، از لبه ی بام که بود آن چیز که ازدست تو افتاد شکست می ریخت دل از گوشه ی آن، جام که بود آن...
-
12
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:18
بی تو، اگر چه شیشه ی عمرم شکسته شد چشمم به بی وفایی ِ دنیات بسته شد با اینکه می خورد غم دل، مهربانی ات از روزهای بودنمان، حیف! خسته شد درآخرین دقایق رفتن، کمی بمان قلب جهان از این همه زخمم گسسته شد دور و برم به جز دل دیوانه ات نبود رفتی دلم بدون تو بی دار و دسته شد شاید تو هم کنار من آسوده تر شدی نوروز بی بهار تو،...
-
11
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:17
چون سرکشی های جنون آور به من برگرد ققنوس وار از زیر خاکستر به من برگرد حالا که پایان خودآزاری تو، مستی ست باشور لبهایی که از ساغر...، به من برگرد آوارگی، آشفتگی، ویرانگی تا کی؟ »امن یجیبت« را بخوان، مضطر به من برگرد از بی قراریهای تو، در صور می گریم با حالت طوفانی و محشر به من برگرد هر جا که بودی بعد هر دلبازی ات با...
-
10
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:16
دنبال می کردم تو را از پشت جالیزت چیزی اگر می ریخت از آغوش زرخیزت... چشمم به چشمان تو افتاد آن غروبی که دم کرده بودی چای با عطر ِ دل انگیزت با آرزوی دل سپردن هام خوش بودی بی واهمه دل کنده بودی از همه چیزت من را بغل می کردی از یک عصر پاییزی من را بغل می کردی از باران یکریزت از بوی موهایی که مثل کودکی هایم... گم کرده...
-
9
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:15
دستت به دست دلبر ِ طناز لعنتی ت با آن نگاه ساده ی پر راز لعنتی ت یک روز از جهنمِ این شهر رفتی و عشقت به پا شد از شبِ شیراز لعنتی ت! با من دلت نبود که... حتی دروغ بود آن دوست دارم از سر ابراز لعنتی ت برگرد و عاشقانه رها کن درون من... هر شب مرا برقص به این ساز لعنتی ت یکبار هم اگر شده با من قدم بزن در باغهای خلوت و...
-
8
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:15
در بزمگاه باغها، دیگر سروری نیست در آن بهشت گمشده انگار حوری نیست با من چه خواهی کرد، با آن کس که می دانی در جای جای سینه اش، جز زخم دوری نیست در بند بند شعرهایم گریه ات کردم دیدی که در سوز نفسهایم غروری نیست می خواستی که یک شبه از عشق برگردی دیدی که هر دل کندنی از عشق زوری نیست حالا که داغ بوسه برلبهات می سوزد حالا...
-
7
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:14
آن حس و حال هر شب و چای شمالی ات... با رقص عاشقانه و آواز شالی ات... آنقدر یاد و خاطره با من گذاشتی می خواستم قدم بزنم در حوالی ات زخمی ست کهنه بر دل و سوزی ست درگلو، هر جای شهر می روم از جایِ خالی ات یک آسمان بی رمق از اشکهای سرد... حتی گرفته از دل ِحالی به حالی ات آن کس که مبتلا به وفا کرده بودی اش امروز درد می کشد...
-
6
یکشنبه 22 بهمن 1402 15:12
با خود نشسته ام به تو، یک لقمه شام را هی بغض می کنم شبِ بی التیام را ایوان خالی از تو و باغی پر از کلاغ می شد اگر رها شوم این ازدحام را ای ماه پشت پنجره! امشب تمام کن کار پلنگ مدعیِ بی لگام را در گیرودار سنت عاشق شدن به هم این عشق های یک شب هی بی دوام را... در این جهان خسته که انگار زنده نیست از گریه پر کنم غم و درد...
-
5
یکشنبه 22 بهمن 1402 12:22
باران به چشمانم زده، اما دلم خوب است حتی نمک پاشیده ای بر زخم هم خوب است دمنوش آرامش برایم دم نکن... تنها، در التیام دردهایم نیش و سم خوب است وقتی در این دنیا کسی از عشق، بارَش نیست پس دوستت دارم کجایش دم به دم خوب است از روزهایی که دلت، پرشور و طوفانی ست فهمیده ام که بعد این، هر چیزِ کم خوب است عاشق کُشی کن بعد آن...
-
4
یکشنبه 22 بهمن 1402 12:18
در کوره راه زندگی بی همسفر ماندیم ناچار بودیم و همیشه در به در ماندیم در کار دنیایی که آوازش غم انگیزست هر بار از دیروز خود آشفته تر ماندیم حالا که این احساسِ بودن با تو، دلچسب ست تا چند ماه و اندی از غم بی خبر ماندیم از یاد بردم که هزاران سال پی در پی در انتظار چشمهای بی پدر ماندیم دیدی که آخر در هوای عشق خواهی ها در...
-
3
جمعه 20 بهمن 1402 12:06
می خواستی از ابتدای فصل دل ریزی با شاخه های لختِ بی جانم بیامیزی لبهای بی روح مرا، پرشورتر کرده با قصه پردازی چشمانت درآمیزی رد تو را می گیرم از دلدادگی هایم از بغض ها...، از خاطرات شهر پاییزی از شعرهای حافظ شیراز در فالت... می خواهی از خود تا کجای عشق برخیزی؟! دنیام زیر پای احساس تو می افتد وقتی هوای عشق بر شبهام می...
-
2
پنجشنبه 19 بهمن 1402 14:14
بعدِ همه دلمردگی ها، ای گل زیبا می کارمت بی واهمه، در باغی از رویا زخم حسادت در قبالِ عشق، ناچیز است عشقی که خالی کرده دل را از غم ِدنیا آن روز آغوش من از گیلان تو پر بود آن روز که دیوانه می شد خاطرِ دریا بر روی شب، سر می گذارم بوسه هایت را تا با سلام اولت روشن شود فردا من با توأم...، از بی تو ماندن ها گریزانم در هر...
-
1
پنجشنبه 19 بهمن 1402 14:10
آغاز کردم از لبانت سیب چیدن را با کودکی ات در هوای دل، دویدن را قلبم برای مهربانی کردنت تنگ است یادم بده با چشمهایت خوب دیدن را من از تبار زخمهای عشق فرهادم می خواهمت! حتی همین سختی کشیدن را... بگذار بعد از سالها دوری ت خوش باشم ویران نکن آینده ی بعد از رسیدن را شبهای من از چشمهایت رنگ می گیرد من دوست دارم در هوای تو...