چقدر خسته شدی تا از این جهان بزنی
از اینکه حرف دلت را به دیگران بزنی!
هنوز دلهره دارم، از آن شبی که نشد..،
که استکان لبم را به استکان بزنی
و دختر هوسم را به حق مردی خود
برای جرم نکرده به قصد جان بزنی
عروس ناتنی ات را غریبه تر از پیش...
برای بردن قلبش، به کاهدان بزنی
که چشمهای تَرَ ش را، براش گریه کنی
و ساز بی کسی ات را، به عشق مان بزنی!
آرزو حاجی خانی
کاری به جز دلت