پشت سر هم نامه و پیغام که بود
با هر قدمش یکسره همگام که بود
پروانه نبودی که به دورم گشتی؟
در هر نفس سوخته ات،... نام که بود؟!
پروانه ی پرپرشده ام باز کجاست
آیا خبرت هست که آرام که بود
من با تو که خوش بودم و هر بار اگر
سیمرغ پرید، از لبه ی بام که بود
آن چیز که ازدست تو افتاد شکست
می ریخت دل از گوشه ی آن، جام که بود
آن چیز که باز از دهن افتاد و نشد...
آن لقمه ی بی جان دلم، شام که بود
من بی تو بهشتی شدم و یادم رفت
لبهای جهنم زده ات، کام که بود!
از آنکه مرا دوست ترین داشت بپرس
که قلب فرو ریخته ام رام که بود
با آن همه دلدادگی ات خوب نبود
تا زود بفهمم دل من خام که بود
پس سوختی و سوخته ام بعد از این
پس عشق جگر سوخته فرجام که بود
آن کس که نمیرد ته این دلبازی
آن کس که نمیرد ته غمنامه که بود؟!
آرزو حاجی خانی
کاری به جز دلت